امیر آزاد

نه شرقی نه غربی, نه تازی شدن را برای تو ای بوم بر دوست دارم

امیر آزاد

نه شرقی نه غربی, نه تازی شدن را برای تو ای بوم بر دوست دارم

دکتر علی شریعتی

 

دنیا را بد ساخته اند ...

کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد ...

کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری ...

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد ...

به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند ...

و این رنج است ...

(دکتر علی شریعتی)

بدبیاری، ‌دام و ‌آزادی

 

باقی ماندن در دام چه سودی دارد؟

آیا با بد بیاری خود کنار می آیی؟

آیا نیرویت را برای آزمودن دوباره گرد می آوری.

آیا بد بیاری خود را به نمایش میگذاری و برای خود تاسف میخوری؟

آیا از وضعیت اندوه بار خود به عنوان دلیلی موجه برای گله مندی در نزد دیگران استفاده میکنید؟

آیا به خاطر دیگری میخواهی بازنده باشی؟

تصور میکنی آن شخص متوجه میشود؟

شاید باید در این دام بمانی تا خود را متقاعد سازی که لازم است کاری که در این باره انجام دهی .

قصد داری چقدر رنج بکشی؟

فکر میکنی چقدر شایسته مجازات هستی؟

هنگامی که که فکر میکنی برای حرکت به جلو آماده ای بگو که:

هیچ دلبستگی به گذشته ندارم.

گذشته در پس من قرار دارد .

در ساحلی دور دست.

هیچ دلبستگی به دنیا ندارم.

بر فرازش پرواز میکنم.

تمامی پای بندها را رها میکنم تا پای بند خود شوم.

با داشتن خود ایمن هستم.من آزادم.

زندگی رسم خوشایندی است.

 

زندگی رسم خوشایندی است.


زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،


پرشی دارد اندازه عشق.


زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.


زندگی جذبه دستی است که می چیند.


زندگی نوبر انجیر سیاه ، که در دهان گس تابستان است.


زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره.


زندگی تجربه شب پره در تاریکی است.

 

زندگی ضرب زمین در ضربان قلب هاست.


زندگی گل به توان ابدیت .


زندگی هندسه ساده تکرار نفسهاست.


زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.


زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد.


زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست.


خبر رفتن موشک به فضا،


لمس تنهایی "ماه"، فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.