نقل می کنند که رضا شاه تازه به سلطنت رسیده بود که روزی اتومبیلش روشن نمی شود و برای رساندن خود به مجلس شورای ملی سوار تاکسی می شود! راننده ی تاکسی به شیوه ی اخلاف امروزی اش بدون این که شاه را شناخته باشد سر صحبت باز می کند و طبق معمول از زمین و زمان ایراد می گیرد و اوضاع مملکت را نابسامان توصیف می کند و مسئولیت آن همه را متوجه ی مدیریت رضا شاه می کند. رضا شاه از صندلی عقب با تعلیمی ای که به دست داشت به شانه ی راننده می زند و می گوید که: اخوی، می دانی من چه کاره ام؟ راننده با سوءظن از آینه به لباس نظامی شاه نگاهی می اندازد و می پرسد:
- سرجوخه ای؟
شاه: - برو بالاتر!
راننده- گروهبانی؟
شاه- برو بالاتر!
راننده- سرگردی؟
شاه- برو بالاتر!
راننده- کلنلی؟
شاه- برو بالاتر!
راننده- امیری؟
شاه- برو بالاتر!
.........؟
شاه- من رضا شاه هستم!.... چیه ترسیدی؟
راننده- برو بالاتر!
شاه- داری می لرزی؟
راننده- برو بالاتر!
شاه- خودتو خیس کردی؟
راننده- برو بالاتر!
....